بعد از سالها

ارسال شده آوریل 27, 2016 توسط aseman22
دسته‌ها: Uncategorized

و من فرومیریختم وقتی مردمک های مردم کش ات عرق می ریختند اما تو هیچ وقت فکر نمیکردی من هم چشم دارم.

من نمیخواستم

ارسال شده فوریه 1, 2015 توسط aseman22
دسته‌ها: Uncategorized

تاکسی پایین منتظر بود و من چمدان بزرگتر را با قدرتی بیشتر از آنچه باید میکشیدم و خالی خالی بودم. تو پشت سرم می آمدی و من صدای گریه ات را میشنیدم.
نمیدانم چند دقیقه در آغوش هم باریدیم اما راننده خیلی صبور بود. من نمیخواستم هیچ چیز را در آنجا ترک کنم که تو بودی… بیشتر از فقط تو بودی، تو.

اعتماد وجود نداشت

ارسال شده ژانویه 29, 2011 توسط aseman22
دسته‌ها: قطعه

اشک هایم را برای همه ی آنچه که از دست دادم نخواهی دید،
این ها خرده ریزهای دلم هستند که بر رویشان راه می روی،
اعتماد یک واژه است که حقیقت ندارد،
اعتماد وجود نداشت،
حالا
تو عاشق باش،
تو باش،
برای کسی که دیگر نیست باش.

به وبلاگی دیگر خواهم رفت که حقیقت داشته باشد؛
لینک اش انتهای این پست قرار خواهد گرفت.

لینک وبلاگ: زخم

امروز فرداست

ارسال شده ژانویه 27, 2011 توسط aseman22
دسته‌ها: ترانه

من نمی فهمم تورو یعنی که قلبم با تو تنهاست
یعنی عاشق هستی امروز، اما این عشق مال ِ فرداست
تو نمی فهمی منو یعنی که من زنده ام همین جا
لحظه هام می پاشن از هم وقتی امروز مثل فرداست

ترانه هایم

ارسال شده ژانویه 21, 2011 توسط aseman22
دسته‌ها: قطعه

ترانه هایم فلسفه نخوانده اند،
و قرار بوده مرا برویانند هر چه هستم،
هدایایی شیرین یا گزنده،
سربازانی میهن پرست اند
که همواره تا جاودان می رزمند
حقایقی پاک و پاک نشدنی،
وفادار
آنچنان که پس از مرگ ِ دل ِ مجروح
تک تک تان را شیرین یا گزنده،
هر جا
همچون صاعقه
غافلگیر
شکار
و به زانو در می آورد.

سرما

ارسال شده ژانویه 19, 2011 توسط aseman22
دسته‌ها: قطعه

بغض ات را تاب نمی آورم
از درون می خراشد مرا
حتی وقتی در سرما نگه ام می داری
و پشت شیشه می باری
برای تندیس ِ یخی ات

گردن افراشته

ارسال شده ژانویه 16, 2011 توسط aseman22
دسته‌ها: قطعه

غرورم گردن افراشته،
با زخم هایی جاودان،
همواره درست ترین است.

حقیقت

ارسال شده ژانویه 15, 2011 توسط aseman22
دسته‌ها: قطعه

واقعیتش این است که من پر از زخم هستم،
راستی این است که من هیچ جا با هیچ کس زخم هایم رفتنی نیستند،
حقیقت این است پیش تو سالم هستم، خوب ِ خوب،
آنجور که همیشه می خواهی خوب،
انچه هست این است: من دو حقیقت دارم هر دو راستین هر دو موجود
تناقض اینجا جایی ندارد، بهت شاید.

منگ

ارسال شده ژانویه 13, 2011 توسط aseman22
دسته‌ها: قطعه

خنده های بی دلیل
کاسه ی سر گرم و منگ
شال گردنی با بوی خوش عطر و سیگار
لباس های ولوی ِ از تن گرفته شده
در آپارتمانم؛
از جایی باز می گردم که مردم تنهایی هایشان را به گردش می برند
جایی شبیه کودکستان تنهایی ها

قلب من نشکستنی بود

ارسال شده ژانویه 12, 2011 توسط aseman22
دسته‌ها: ترانه

خودش اومد خودش هم می ره پنهون میشه از دل
خودش گوشش به زنگ بود و خودش هم میشه غافل
کسی زورش نکرد و هر چه بودش خواستنی بود
خودش آتیش به جون زد، قلب من نشکستنی بود
کسی جرمی نداره تب اگه اومد شبم سوخت
کسی حتی اگه لبهای دلتنگ ِ منو دوخت
تقاص ِ هر چه میدم پای ِ من بوده گناهش
غرورم رقص ِ رعشه ست، دست من ساز ِ تباه ِ ش
نه قسمت بوده نه تقدیر و نه رازی نوشته
خودم بودم خودم خواستم که باشم چشم به راهش